شیطنت های ذهن من

انقدررر بین نوشتن‌هام فاصله افتاده که خودمم شرمنده شدم!

چهارشنبه ۲۷ فروردین، شبش نشستم فیلم "رحمان ۱۴۰۰" رو دیدم و خندیدم باهاش....

دوشنبه رفتم سر کار و وقتی وارد کلینیک شدم آقای دکتر داشتن با تلفن صحبت می‌کردن....

بعدا نوشت اضافه شد!

الان که دارم پست می‌ذارم زیر سِرُم هستم 😁 اینجور وقتا بی قرار میشم واسه همین گفتم بیام پست بذارم و باهاتون حرف بزنم بلکه زمان بگذره و اینم تموم شه....

وقتی نه می‌تونم به خونه چیزی بگم، و نه می‌تونم اصلا با کسی درباره ش حرف بزنم و نه اصلا دلم میخواد توو اینستا چیزی درباره ش بگم..... تهش بازم دلم میخواد پناه بیارم به اینجا......

صبح ِ پنجشنبه ماشین رو برداشتم و رفتم دنبال بچه‌ها و پیش به سوی باشگاه.....

دوشنبه رسیدم خونه و مامان و بابا رفتن بیرون..... داداش بزرگه و نی نی اومدن یکم با هم وقت گذروندیم و رفتن... منم تونستم به کارای شخصیم برسم

چهارشنبه ۲۳ بهمن، ظهرش بچه‌های باشگاه گفتن بریم برف بازی.....

سلام دوستای عزیز و مهربونم 💗